شب یلدا، شبِ عشقِ دلِ عاشق
شب مستان، شبِ دلبردهی سارق
همه مجنون، همه بی دل
همه دیوانهیِ عاقل
و غروبِ دلِ غافل
قسمِ دل به نگاهِ دلِ حافظ
به خدایِ دلِ حافظ
و بیانِ دلِ حافظ
منِ دیوانهیِ بی دل
همه شب، فال تو گیرم
خبر از حال تو گیرم
که تویی یارِ دلِ جاهلِ بی دل
به خداوند بگویم، که نگاهی به نگاهم
و صدایی به صدایم برساند
شبِ شاعر، همه عشق است و همه حالِ هیاهو
شب یلدایِ نگاهت، همه شعر است و همه آن گلِ شب بو
و صدایت، که توافِ دلِ با مهر و قرین است به باغی، که چراغی به غزل هایِ تو باشد
#حانیه_رمضان
با ویراستاری آقای مهدی احمدزاده
زندگی
بخوانم قصهی خود را
بدانی هر چه بود و هست را دنیا
بگویم از تو اِی زیبای بی همتا
شکایت نیست، این حالی که میگویم
ز بارانی که باریده
ز روز و شب دلم پرپر شده، کز آه، نالیده
تو را ای زندگی، دیدم
میان غم، میان کودکیهایم
میان شادی و عشق و، میان باغ بارانم
تو را جاری تر از دریا
تو را اِی کوه، اِی فردا
تو را اِی روزگارِ روزهای سخت
به یادت باشد این ناقص
که کامل شد ز صبر خویش
و او بادیست در عالم
خدایش خوب میداند
که او تا آخرین رویا، در این دنیا، میجنگد .
نخواهد گفت، آن رویای شیرینش
میان سینهاش مانند مروارید، میماند…
#مهدی_زاد
#مهدی_احمدزاده
به نام خدا
نویسنده:هلیابیگی
«دلنوشته»
«حصار»
تاریکی و خاموشی سرنوشت من است؛ پس از من دوری کن!
از حصاری که به دور خود کشیدم عبور نکن، چون این حصار برای محافظت از توست!
اگر از این حصار عبور کنی، ممکن است زخمی شوی، تیکههای شیشه ای شکستهی قلبم بسیار تیز و برنده است.
پس از من دوری کن چون جز آسیب چیزی نصیبت نمیشود.
من اشتباه کردم و از حصار تو عبور کردم و تو مرا خطرناک تر از خود کردی، اما من با اینکه تو سلاح تیزت را در قلبم فرو کردی، باز تکه های قلبم اجازه نمیدهند به احساس و قلبت آسیب برسانم؛ پس دور شو چون سالم میمانی!
بدنت زخمی نمیشود و باز هم من بیشتر آسیب نمیبینم، اما مراقب باش!
چون اگر بدست من زخمی شوی و دست دیگری بخواهد مرحمت شود آنگاه دیگر نه احساس و نه قلبی برایم میماند و جسم و روح هر کسی که نزدیک من شود آسیب میبینید.
دوری کن از رفتار خطرناک و کشنده، دوری کن از چیزی که میتواند بیرحمم کند.
دور شو از من و تنهایی و تاریکیام، بگذار از تو همچنان بیخبر باشم…