به نام خداوند بخشندهٔ مهربان
نام رمان∶ خیانتکار عاشق ۲ (جلد دوم ) Traitor lover 2
ژانر: عاشقانه، جاسوسی، جنایی
نویسنده: عبدالله زاده (Destroyer )
تعداد فصل∶ سه فصل
خلاصه∶
خلاصه:
من یه دختر مردم در قلب معشوقم اما باید نفس بکشم.
من یه جاسوس شکست خوردم، اما همچنان به ویرانگری ادامه میدم، انقدر میکشم تا یه روزی کشته بشم!…
من یه دختر بدم که همهٔ کسایی دوس داشتم رو از خودم روندم و در انزوای تاریکی در حال جون دادنم.
تانیا داناوان مرد، به همراه مردی که عاشقش بودم و من دوباره غرق در تنهاییای شدم که نمیتونستم خودم رو توش پیدا کنم، هر چهقدر بیشتر به دنبال رهایی دست و پا میزدم بیشتر در باتلاق تاریکی فرو میرفتم
غرق در ماموریتهای طولانی احساساتم رو جا میگذاشتم و قلب شکستم رو حمل میکردم.
من تبدیل به دختری شدم که خنده هاش درد میکردن، رفتارهاش خار داشتن و خودش رو از دنیا و آدم ها سوا کرده بود.
چهار سال بدون قلبی که توی آب یخزده فهمارنزونت جا گذاشتم زندگی کردم.
قلبم رو به روی آدمها قفل کردم و دنیام رو هالهای از وحشت گرفت، انگار دل به هر کی و هر چی که میبستم طوفان میگرفت و ازم جداش میکرد.
برای همین تصمیم گرفتم ناامیدشون کنم قبل از اینکه ناامیدم کنن..
حالا در گیر و دار ماموریت های خطرناک باید با گذشته و مردی روبرو بشم که احساس بینمون رو به قیمت اطلاعات نظامی فروختم و با خودکشی دروغینم در هم شکستم…
به نام خدا
اگر دلبر تو هستی؟ دلدار کدام است؟
اگر عاشق تو هستی؟ معشوق کدام است؟
اگر نور تو هستی؟ خورشید کدام است؟
اگر ماه تو هستی؟ مهتاب کدام است؟
انتشار رایگان آثار نویسندگان در گوگل😍
ـ رمان
ـ داستان
ـ شعر
ـ دلنوشته
❤💚💜💙💛❤💚💜💙💛
برای عضویت در انجمن ایجا کلیک کنید
❤💚💜💙💛❤💚💜💙💛
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام داستان: من دخترم
نام نویسنده: رقیه سعادتی(آراج)
خدایا، زمینت دیگر بوی زندگی نمی دهد. آسمانت چند؟!
خدایا، مردان خانه بدوش، مادران سیاه پوش، زبان های عشق فروش، دخترکان تن فروش، مردمان بی هوش و… همه را میبینی؟ دیگر زمینت بوی انسانیت نمی دهد! تا کی منتظر باشیم لاشخور ها عوض شوند؟!
شنیدم کسی می گفت:
تمام انسانهای دنیا ارزانی دیگران، فقط آنکه مال من است برایم بماند!
دنیایت را ارزانی مخلوقاتت می کنم؛ فقط جایی برایم در آسمان هفتم بگذار…
خسته ام، از کلماتی که هیچ وقت در فرهنگ لغت من نبوده اند، گویی با آنها بیگانه ام.
عدالت! هر چه فکر می کنم نمی توانم آن را هجی کنم. چون زندگیمان سراسر بی عدالتی است!
برایم سخت است، کشورم از شیران به سگان تبدیل شده باشد! و بجای غرش شیران، زوزه و ردپای انسان های گرگ صفت، در جامعه باقی مانده باشد.
به نمایندگی از تمام دختران سرزمینم بر می خیزم؛ تا فریاهایشان را به گوش جهانیان برسانم…
تا ما را بخاطر دختر بودنمام ضعیف ندانند!
بر می خیزم و نابود می کنم ابهت مردانه کسانی را، که بویی از مردانگی نبرده اند.
جوری می کوبانم که آهنگران فولاد کوبند، اما نه با قدرت بازو! با قدرت عقل…
که همه حیران و سرگشته بمانند!
تنها یک تمنا برای دختران پارسی:
دوست دارم آنقدر با وقار و متین باشید، که جهانیان با دیدن شما خود را ننگ بدانند!
هیچ کس ارزش آن را ندارد، که حتی انگشت دست شما را ببیند!
خود را برای کسی بدانید که روحش را برایتان عریان می کند…
به امید روزی که، عدالت برای کسی گنگ نباشد، به امید روزی که بتوانم با معجزه نوشتن، سخنان دختران سرزمینم را بر دلهای کور، همچون هاونی بکوبانم و به گوش اندکی از انسان ها برسانم.
منبع تایپ: انجمن نویسندگی ترکان