نامرمان: از فـرار تا قرار
بهقلم: نسترن.ج
ژانر: عاشقانه_معمایی_اجتماعی
خـلاصـه
دختری که عاشقانه پسری فراری را میپرستد؛ همان پسری که دخترک به خاطر نجاتش خود را وارد ماجرایی میکند که زندگیش را ناهموار میسازد؛ همان ناهمواریها و سختی ها که هیچوقت حتی از ذهنش هم عبور نکرده بود و حال سرنوشتش را میسازد!
داستان زندگیِ او به کجا ختم میشود؟! زندگی یا مرگ؟! عشق یا شکست…؟!
مـقـدمـه
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد!
زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد!
خواب بد دیدهام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!
“من از آن روز که در بند توام”فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد!
نام رمان: هارای
نویسنده: سپیدار
ژانر: فانتزی، تاریخی، سیاسی، عاشقانه
خلاصه: شهرزاد، وکیلی موفقی در آستانه سی سالگیست که درگیر تقسیم ارث و میراث پدرش با تک برادرش میشود… یک اتفاق از پیش تعیین نشده پای شهرزاد را به دنیایی جدید باز میکند… دنیایی از هزاران سال قبل…
حال، در میان دنیایی که قدرت حرف اول را میزند، انتخاب شهرزاد مقام و جایگاه است یا عشق؟
نام رمان: تیامدا
نویسنده: معصوم ترکان
خلاصه: تیامدا به همراه برادر و مادرش به خانهای جدید میروند، در همسایگی آنها نویسندهای وجود دارد که باعث میشود در زندگی تیامدا اتفاقهای عجیبی بیفتد…
به نام خداوند بخشندهٔ مهربان
نام رمان∶ خیانتکار عاشق ۲ (جلد دوم ) Traitor lover 2
ژانر: عاشقانه، جاسوسی، جنایی
نویسنده: عبدالله زاده (Destroyer )
تعداد فصل∶ سه فصل
خلاصه∶
خلاصه:
من یه دختر مردم در قلب معشوقم اما باید نفس بکشم.
من یه جاسوس شکست خوردم، اما همچنان به ویرانگری ادامه میدم، انقدر میکشم تا یه روزی کشته بشم!…
من یه دختر بدم که همهٔ کسایی دوس داشتم رو از خودم روندم و در انزوای تاریکی در حال جون دادنم.
تانیا داناوان مرد، به همراه مردی که عاشقش بودم و من دوباره غرق در تنهاییای شدم که نمیتونستم خودم رو توش پیدا کنم، هر چهقدر بیشتر به دنبال رهایی دست و پا میزدم بیشتر در باتلاق تاریکی فرو میرفتم
غرق در ماموریتهای طولانی احساساتم رو جا میگذاشتم و قلب شکستم رو حمل میکردم.
من تبدیل به دختری شدم که خنده هاش درد میکردن، رفتارهاش خار داشتن و خودش رو از دنیا و آدم ها سوا کرده بود.
چهار سال بدون قلبی که توی آب یخزده فهمارنزونت جا گذاشتم زندگی کردم.
قلبم رو به روی آدمها قفل کردم و دنیام رو هالهای از وحشت گرفت، انگار دل به هر کی و هر چی که میبستم طوفان میگرفت و ازم جداش میکرد.
برای همین تصمیم گرفتم ناامیدشون کنم قبل از اینکه ناامیدم کنن..
حالا در گیر و دار ماموریت های خطرناک باید با گذشته و مردی روبرو بشم که احساس بینمون رو به قیمت اطلاعات نظامی فروختم و با خودکشی دروغینم در هم شکستم…
خلاصه
ریما دختری طرد شده از خانواده بخاطر اتفاق پوچ، اتفاقی که بی تقصیر ترین آدم اوست...
پرستار کودکی می شود، اما!…
پدر آن بچه کیست؟!
پدری که عشق قدیمی ریما است!
نویسنده فاطمه خادمی
دیوار آهنی