دلنوشته صوتی سودای تو
سرگشتهام!
میان دوراهیِ عقل و قلب ماندهام؛ همان دوراهی سختِ عشق و منطق!
بعد از رفتنش، بعد از نبودنش، چگونه با جای خالیاش کنار بیایم؟ چگونه تاب بیاورم این نبودنِ ابدی را؟ چگونه تاب بیاورم دوری از آن آغوشِ گرم و مهربان و آن طنینِ زیبا و عاشقانهی دوستت دارم را؟!
کاش نبود!
کاش از ابتدا نبود! کاش کاشف نمیشد و راه نفوذ به قلب سرسخت مرا کشف نمیکرد؛ آخر قلبی که با هیچ صراطی مستقیم نمیشد چگونه راه عشق را برگزید؟ بعد از معشوقش چگونه میتواند این دوری را تاب بیاورد؟
کاش رفتنش ابدی نبود! چگونه باید به این قلب بیقرار بفهمانم، برای اویی که نبودن را برگزید نتپد و دلتنگ نباشد؛ چگونه به چشمانم بفهمانم انتظار برای دیدن او تنها خیالی بیش نیست؟!
چگونه بفهمانم تنی که زیر خروارها خاک آرام گرفته، دیگر هیچ زمان متعلق به منِ عاشق نیست؟!
اسمش را تقدیر بگذارم یا سرنوشت؟!
هر کدام که بود قلمش برای ما خوش ننوشت!
به قلم: نسترن.ج
گوینده: حدیثه سلیمانی
آتش عشق
به باد گفتم: ای باد عاشقم چه کنم؟! به خود پیچید، به گردباد تبدیل شد و به سوی صحرا رفت.
بر آب رود نوشتم، عشق چیست؟ بگو!؟
سری به سنگ زد و نعره زنان به سوی دریا رفت.
به آه گفتم: پایان کار عشق کجاست؟
از درون سینه بیرون آمد و از ابر بالا رفت!
به مرغ شب گفتم: جفت همدل، همراز و مهربانی داری؟
در آن لحظه به ناله افتاد و از گلویش خون چکید، از شاخه پر زد و با درد خود تنها رفت.
بر برگ سبز نوشتم، تو همنشین گل هستی حکایت خود را بگو!
گفت: گل چون از عشق ما خبردار شد، به دلبری پرداخت، دهان به ناز باز کرد و از بوسههای گرم نسیم هزار رنگ شد.
به یار گفتم: پیمان و مهریاران کجاست؟
به شوخی جواب داد: همه اش دود شد و سوی آسمان ها رفت.
به قلم: زهرا.ب
تو رفتی و بوی عطرت اینجا ماند…
و مرا مست خود کرد
تو رفتی و نفهمیدی که
بوی عطر تنت با من چه کرد…
زهرا بیگدلی_کتاب آرامش خیال