نام رمان: ردپای رهگذر
نویسنده: گروه ارکیده
ژانر: فانتزی، عاشقانه
خلاصه: تقابل عشق و نفرت در دنیایی شگفت انگیز، الههای مرگ بار و عاشق فرزندش، معشوقی زمینی اما با روحی جادویی، بیماری لاعلاج و درمانی باور نکردنی.
مارتین پسری جاودانه که عشق در گرو برلیان گذاشته است، اما در دو راهی عشق و نفرت مانده است!
نفرتی که مردم سرزمینش میگفتند و عشقی که در قلبش جای گرفته بود.
در این بین متوجه بیماری برلیان که دختری زمینی بود میشود و راه علاج برلیان در دستان دشمن مارتین قرار دارد.
برای به دست آوردن راه علاج به سوی دشمنش میرود، اما این اتفاق با جنگ بین دو سرزمین مصادف میشود.
یعنی دخترک درمان میشود؟
مارتین به عشقش خواهد رسید؟
مقدمه:
بِسمِ رَبِ الشُهَدا!
دنیا بسیار پیچیدهاست؛ گاهی آنچنان تو را به بازی میگیرد که نمیدانی چه کنی، کدام راه درست و کدام غلط و تنها اشتباهی میتواند نابودت کند، همچو جنگی که تنها یک طرف، برنده میدان است!
“عشق” و “تنفر” دو موضوع و حس متضاد که دنیا آن را نقطه ضعف میداند؛ و وای بر کسی که بین دو راهی “عشق” و “تنفر” گیر کند.
تصمیم چیست؟ عشق، حسی فراتر از شادی، دنیایی زیبا و آرام، آغوشی بیمنت و دوستی بیرقیب.
تنفر، یعنی… عشق یعنی گرفتاری، عشق یعنی جدایی ابدی و خاطراتی تلخ، عشق یعنی سیل اشکها…
عاشق باشم یا خیر؟ سوالی که مدام درون ذهنم خود را به اینور و آنور میکوبد! کدام راه درست است؟
به کدام گوش کنم؟ حرف دلم که عشق است؟ یا مردمانی که از عشق متنفرند…؟
نامرمان: از فـرار تا قرار
بهقلم: نسترن.ج
ژانر: عاشقانه_معمایی_اجتماعی
خـلاصـه
دختری که عاشقانه پسری فراری را میپرستد؛ همان پسری که دخترک به خاطر نجاتش خود را وارد ماجرایی میکند که زندگیش را ناهموار میسازد؛ همان ناهمواریها و سختی ها که هیچوقت حتی از ذهنش هم عبور نکرده بود و حال سرنوشتش را میسازد!
داستان زندگیِ او به کجا ختم میشود؟! زندگی یا مرگ؟! عشق یا شکست…؟!
مـقـدمـه
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد!
زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد!
خواب بد دیدهام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!
“من از آن روز که در بند توام”فهمیدم
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد!
تخریبگربا دقت به دبیر نگاه میکردم، طول و عرض اتاق را طی میکرد و برایمان صحبت میکرد.
برایمان از جامعه میگفت، از دنیایی که از حالت واقعی تبدیل به دنیای مجازی شده؛ دنیایی که همه را از هم جدا کرده.
معلم به سمت تخته رفت و سیب کوچکی با سوراخهای روی آن روی تخته کشید؛ بعد رو به کلاس کرد و ادامه داد:
اگر دقت کرده باشید و یک سیب سوراخ را دیده باشید متوجه میشوید که این سیب را کرم خوردهاست.
و دوباره به سمت تخته رفت و کتابهایی با سوراخهای کوچک و بزرگ بر روی آن، روی تخته رسم کرد.
– همانطور که گفتم کرمها خوردنی شیرینی مثل سیب را دوست دارند، درون سیب نفوذ میکنند و آن را میخورند.
یکی از دانش آموزان بلند شد و پرسید:
– اما خانم، این که سیب نیست، کتاب است!
معلم قدمی برداشت، نفسی کشید و آن را پر قدرت به بیرون فرستاد و پاسخ داد:
کتاب شیریناست، درست مثل یک سیب، سیبی که کرمی درون آن نفوذ کرده؛ آدمها مثل این کرمها هستن، کتاب را با خواندن میخورند و در پوست و گوشت استخوانشان میفرستند، اما تفاوتی بین کرم و انسان است؛ انسان برای افزودن به دانشهایش و فهمیدن دنیای اطرافش و بسیار بسیار چیزهای دیگر کتاب را میخورد.
دوباره دانشآموزی بلند شد و پرسید:
– اما خانم، اگر یه کرم از سیبی خارج شود قطعا درون دل سیب دیگری نفوذ میکند؛ به این نتیجه میرسیم که انسانها هم مثل کرمها از درون این کتابها خارج میشوند، اما به کجا میروند؟
معلم، غمگین کتابش را روی میز گذاشت، به پشت میز حرکت کرد و روی صندلیاش نشست.
– به درون چیزی نفوذ میکنند که در ظاهر شیرین است و خوشمزه، اما در باطن یک تخریبگر هستند.
تخریبگری به نام موبایل یا گوشی همراه!
در بین حرفهای معلم پرسیدم:
– اگر موبایل هست، پس شیرینیاش کجاست؟
– موبایل ارتباط را بین دو یا چند نفر را سرعت بخشیده، بهترین امکانات را دارد، میتوانی شخصی را از کیلومتر ها آنورتر ببینی و چیزهایی از این قبیل.
– پس کجایش تخریبگر هست؟
خودم جواب را میدانستم اما بازهم میخواستم از زبان معلم بشنوم.
– آنجایی که دور از خواهرت، برادرت، پدر و مادرت میشوی به جرأت میتوان گفت که تو و زندگیت تخریب شدهاید.
آنجایی که تمام زندگیات میشود گوشی و صحبت و چت کردن آنجا زندگیات تخریب میشود.
آری راست میگفت، گوشیهایی که پس از ورود به زندگیما خوشیهای واقعی را از ما سلب میکند، مارا از دوستان و خانوادهمان دور میکند و ما را فردی گوشهنشین و تنها میکند؛ همان گوشیهایی که دیگر کسی تمایل به صحبتهای دسته جمعی را ندارد و باعث شدهاست دیگر خانوادهها به دور هم جمع نشوند.
کاش روزی دوباره به دور هم جمع شویم، شاد و خندان دور هم بگوییم و بخندیم و فردی گوشهنشین و تنها نشویم.
به قلم: غریبهآشنا
نام رمان: قاب قوسین
نویسندگان: گروه ارکیده
ژانر: عاشقانه، مذهبی
خلاصه: دختری بیقید و بند که در کالیفرنیا زندگی میکند. انواع روابط را دارد و همین باعث شده است که مادرش از او آزرده خاطر شود و اورا طرد کند.
با پسری از خود بدتر آشنا میشود و بعد از دیدن خیانت از او طعم تلخ تباهی را میچشد.
در همین هنگام پسری مسلمان پا بر کالجی که او درس میخواند میگذارد و سعی میکند او را به سمت خدا آورد.
از همین رو او از محمد متنفر و بیزار میشود و سعی میکند محمد را با کارها و رفتارهایش آذار دهد.
محمد که از کارهای او متنفر است، دل به دریا میزند و به او پیشنهاد مسلمان شدن را میدهد تا بلکه دیگر اذیتش نکند و امر به معروفی هم کرده باشد، دختر هم فرصت را غنیمت میشمارد و شرطی جلوی پایش میگذارد تا بتواند او را از این طریق اذیت کند…
پیدیافزن: فاطمه برخورداری
طراح جلد: مرضیه افشار
ویراستاران: ندا نهبندانی_مریم پورسپاهی
نام رمان: تیامدا
نویسنده: معصوم ترکان
خلاصه: تیامدا به همراه برادر و مادرش به خانهای جدید میروند، در همسایگی آنها نویسندهای وجود دارد که باعث میشود در زندگی تیامدا اتفاقهای عجیبی بیفتد…